شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

رویاهای اسب آبی

رویاهای اسب آبی

 

روزی یک اسب آبی

با هزاران امید و آرزو هوس پرواز کرد.

یک جفت بال برای خودش دوخت

که در هوا شلپ شلپ به هم میزد.

 

او نفس زنان

از کوه بلند برف پوش بالا رفت.

بالای سرش ابرها و زیر پایش دریا.

دلش مالامال از ترس و سرش پر از رویا.

 

 

 (پایان خوش)

اسب آبی بالهایش را به هم زد.

با غرور و افتخار نعره زنان

چون عقابی پر کشید و رفت

و میان ابرها ناپدید گشت.

بدرود،بدرود!

 

 

 (پایان غم انگیز)

مثل قورباغه جست زد

و عین سنگ تلپی افتاد پایین

گردنش شکست،ناله ای کرد و غرق شد.

آخ، خداحافظ!

 

 

 (پایان احتیاط آمیز)

اسب آبی نگاهی به آسمان انداخت

و نگاهی به پایین،به دریا

وای چه خطرناک!

آنوقت راهش را کشید و رفت خانه

و بعد از صرف چای و کیک تخت خوابید...

 

                                                             

                                                            "شل سیلوراستاین"

 

دخترک سیب فروش



چند سال پیش گروهی از فروشندگان در شیکاگو برای شرکت در یک سخنرانی عازم سفر می شوند و همگی به همسران خود وعده می دهند که روز جمعه حتماً برای صرف شام کنار همسران خود خواهند بود.

در سخنرانی، بحث طولانی می شود، طوری که حبه یاد اون سیب هایرکت هواپیما نزدیک می شود که این مسئله باعث می شود تمام فروشندگانی که به همسران خود وعده داده بودند، به یکباره به سمت فرودگاه هجوم بیاورند. در زمانی که همه آنها می کوشیدند تا راه را برای خود باز کنند و از ترمینال فرودگاه رد شوند، پای یکی از آنان از روی بی دقتی به پایه میز دکه ای اصابت کرد و سیب های روی آن، زمین می ریزد . مسافران همه بی تفاوت از این مسئله خود را به هواپیما می رسانند و در جای خود می نشینند و نفس راحتی می کشند که می توانند به خانواده خود برسند.

اما یک نفر از آنان می ایستد و نظاره گر صحنه می شود. او با بالا بردن دست خود از دوستان خداحافظی می کند و به دخترک سیب فروش کمک می کند که سیبها را جمع کند ، آخر آن دخترک کور بود و این کار برایش سخت.

آن مرد در حین جمع آوری سیبها متوجه می شود بعضی از سیبها له شدند و بعضی ها کثیف پس 10 دلار به دخترک می دهد و می گوید این هم خسارت سیب هائی که من و دوستانم آنها را خراب کردیم و امیدوارم ناراحتتان نکرده باشیم

مرد ایستاد و با گامهای بلند شروع به دور شدن از دکه آن دخترک کرد در این هنگام دخترک ده ساله با صدای بلند و در میان جمعیت رو به او کرد و گفت: ببینم، نکند شما حضرت عیسی هستید؟

مرد مات و متحیر در جای خود میخکوب ماند.

فقط تو ...

 
اگر تو نبودی کدام واژه مرا تا عروج ما می برد
اگر تو نبودی سلام راکه به لبخند پاسخ می داد
نگاه منتظرم راه برنگاه می بست. زپشت پنجره چشمان من که را می جست؟
اگر تو نبودی کدام واژه به لبها ی من گره می خورد.
اگر تو نبودی سرای خاطره ام راز دارکه می بود.
اگر تو نبودی د لم هوای که را می کرد.
اگر تو نبودی سفر به یاد که آغاز می توانستم؟
اگر تو نبودی فضای خاطره ام عطر یاد که را داشت؟
اگر تو نبودی کدام واژه به جای تو در لب می شد
اگر تو نبودی دل غمدیده را چه کسی می برد؟
اگر تو نبودی کدام خنده مرا جان تازه می داد؟
اگر تو نبودی کدام شرم نجیبانه آتشم می زد؟
اگر تو نبودی کدام بغض غریبانه گریه سر می داد؟
اگر تو نبودی به شوق که آغاز می توانستم بکنم؟
اگر تو نبودی به کوی که پرواز می توانستم بکنم؟
تو را به جان سپیده ٬ تو را به سوسن وشبنم ٬ تو را به ساقه گندم ٬ تو را به سوره مریم تو را به نازکی خواب یک بنفشه زیبا ٬ تو را به بارش باران ٬ تو را به آبی دریا ٬ تورا به پاکی کوثر٬ تو را به عمر شبنم بی تاب ٬ تو را به رویش نیلو فرانه در مهتاب ٬ تو را به جان شقایق ٬ تو را به لاله تب دار ٬ تو را به گرمی آتش ٬ تو را به لحظه دیدار ٬ تو را به هق هق آرام و بی صدا سوگند بمان.... بمان گر تو بمانی بهار خواهد ماند ٬ بمان که گر بمانی هزار خواهد خواند ٬ بمان بهانه بودن ٬ بمان دلیل سرودن ٬ بمان امید شگفتی ٬ گر تو بمانی  ٬ دوباره خواهم ماند.
دوباره خواهم خواند ٬ برای باور فردا شبانه خواهم راند‌ ٬ بمان که من به شوق بودن باتو به افتاب روشن فردا سلام خواهم کرد.
بمان که گر تو بمانی امید خواهد ماند....
بالاخره ٬ اگر بمانی فردا خورشید طلوع می کند.....

 

اگر... اگر...


اگر در یک روز تابستان از پیشم بروی
بهتر است خورشید را هم با خود ببری
همراه با تمام پرندگانی که آنروز ها،
-که عشقمان جوان بود
و دلهایمان پر نشاط-

در آسمان تابستان پرواز میکردند
...
آن زمان که روزها تازه بود و
شبها دراز
...
همه اینها را بهتر است با خود ببری
...
اگر از پیشم بروی
...
اما اگر بمانی
برایت روزی خواهم ساخت
که هرگز نبوده و نخواهد بود
با هم آواز خواهیم خواند
با درختان سخن خواهیم گفت
و باد را به عبادت خواهیم نشست
...
اما اگر بروی،
چاره ای نیست...می پذیرم
اما برایم آنقدر از عشق باقی بگذار
که در دستانم جای بگیرد
اگر تو بروی...اگر تو بروی
...
اگر تو بروی ـ که می دانم باید بروی ـ
دیگر هیچ چیز در دنیا
که بتوانم به ان اعتماد کنم،
برایم باقی نخواهد ماند...
جز اتاقی خالی...فضایی پر از خلا
ـ بسان نگاه پوچی که در رخساره ات می بینم ـ
می توانم بگویم:
اگر تو بروی،من تا سلام دوباره مان،
آهسته آهسته خواهم مرد...
اگر تو بروی...اگر بروی...

اما اگر بمانی،
برایت شبی خواهم ساخت که هرگز نبوده و نخواهد بود...
بر لبخندت سفر خواهم کرد و بر احساست سوار خواهم شد
با چشمانت که این همه دوستشان دارم،سخن خواهم گفت...

اما اگر بروی،دیگر نخواهم گریست...
زیرا که دیگر درود از کلمه بدرود جدا شده است..
اگر تو بروی...اگر تو بروی..اگر تو بروی...

گنه ازجانب مانیست اگرمجنونیم /گردش چشم تو نگذاشت که عاقل باشیم

 

عقل پرسید: که دشوارتر از مردن چیست؟

                                                 عشق فرمود: فراق از همه دشوارتر است

 

مهدی جان ! ای مولای من!

همیشه برای آمدنت نگاهمان را از سقف آبی آسمان آویخته ایم.

جمعه های نورو استغاثه و سرشار از انتظار...

مولا به دست های خالی ما نگاه کن! به تنهایی ما بنگر.

لغزش و گناهانمان را به رخمان نکش. دوستت داریم و برای ظهورت دعا می کنیم.

 

به راستی اگر ما می دانستیم در فراق چه کسی به سر می بریم دیگر حتی یک لحظه هم توان زندگی وزنده ماندن را نداشتیم.

مولایمان آن کسی که خدا می فرماید هر چیزی از من می خواهید مرا به امام زمانتان قسم دهید در غربت و تنهایی و بی کسی به سر می برد وآنوقت ما ...

 

جاده ها خود را آماده می کنند برای قدم های استوارتو و فرشی از زیارت السلام علیک یا اباصالح بر خود می گسترانند.

تو که می آیی سنگها غزل می خوانند و نگاهشان معنا می گیرد.

تو که می آیی بر آسمان تاریک دلها می تابی و روشنی را به شب های تاریک هدیه می کنی.

و دل های شکسته را با مهربانی پیوند می زنی..

تو اگر بیایی کویر معنا نخواهد داشت. همه جا سبز سبز است.

اگر که تو بیایی......

نیست سری کز تو پرآشوب نیست

                                       این همه هم خوب شدن خوب نیست!

 

ای عزیز دل ها!

می خواهم از خدا به دعا صد هزار جان

                                            تا صد هزار بار بمیرم برای تو

 

و اما دنیا...

دنیا به کاهی نمی ارزد...

به قبرستان گذر کردم صباحی                شنیدم ناله و افغان وآهی

شنیدم کله ای با خاک می گفت             که این دنیا نمی ارزد به کاهی

 

و به تعبیر مولای متقیان علی (ع):

چه ارزشی دارد خانه ای که پایه های آن در حال فروریختن و عمر آن چون زادو توشه پایان می پذیرد؟

و چه لذتی دارد زندگانی که چونان مدت سفر به آخر میرسد.

 

البته لازم به تذکر است که دنیا پرستی غیر از استفاده صحیح از دنیا به سود آخرت است.

زیرا با همین دنیا می توان به مقامات عالی دنیایی و آخرتی رسید.مانند حضرت سلیمان پیغمبر(ع) که هم سلطان بود هم پیامبر.

وبه قول شاعر: نامی از خویشتن در جهان بگذار       زندگی از برای مردن نیست

ودر آخر:

پیامبر اکرم(ص) می فرماید:دنیا پایان نمی پذیرد مگر آنکه مردی از اهلبیت من به نام مهدی بر امتم حکومت کند.

در پناه امام عصر

                        

روزمرگی...

طلوع خورشید . روزی دیگر آغاز

 

ادامۀ سرنوشت...

بی هدف ، بی امید ، پوچی در بالای سرم

کثیف مثل لجن

رها مثل یک پرنده

دقایق می گذرند. تغییری نمی بینم

ادامۀ سرنوشت...

زندگی راهی سخت

زندگی کسل کننده

زندگی قوانین کثیف

زندگی دروغگـــــــو

با همۀ اینها

ادامۀ سرنوشت...

غوطه ورم در گناه و هوس

غلطت می خورم در سیاهی

غرق در دنیایی تاریک

گناهان...مرا می پوشانند

چرانوری نیست ؟

ادامۀ سرنوشت...

حسی تازه . تغییری همیشگی

عزراییل در نزدیکیست

مرا در بر بگیــــــــــر

صورت خندان مرگ

ادامۀ سرنوشت...

بادهای تغییر ، افکار پست ،

پلیدی ، گناه ،

 درد ، درهم شکستن ،

 رنج ، نفرت ،

 خون ، مــرگ ....

 

غروب خورشید . روزی دیگر پایان

.

.

.

.

 

زیارت عاشورا

السَّلام عَلَیْکَ یَا أبَا عَبْدِ اللهِ ، السَّلام عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ ، السَّلام عَلَیْکَ یَا ابْنَ أمِیرِ المُؤْمِنینَ ، وَابْنَ سَیِّدِ الوَصِیِّینَ ، السَّلام عَلَیْکَ یَا ابْنَ فاطِمَةَ الزّهراءِ سَیِّدَةِ نِساءِ العالَمِینَ ، السَّلام عَلَیْکَ یَا ثَارَ اللهِ وابْنَ ثارِهِ وَالْوِتْرَ المَوْتُورَ ، السَّلام عَلَیْکَ وَعَلَى الأرواحِ الّتی حَلّتْ بِفِنائِکَ ، عَلَیْکُمْ مِنّی جَمیعاً سَلامُ اللهِ أبَداً ما بَقِیتُ وَبَقِیَ اللیْلُ وَالنَّهارُ.

یَا أبَا عَبْدِ اللهِ ، لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّةُ ، وجَلّتْ وعَظُمَتْ المُصِیبَةُ بِکَ عَلَیْنا وَعَلَى جَمِیعِ أهْلِ الإسلام ، وَجَلَّتْ وَعَظُمَتْ مُصِیبَتُکَ فِی السَّمَوَاتِ عَلَى جَمِیعِ أهْلِ السَّمَوَاتِ ، فَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً أسَّسَتْ أساسَ الظُّلْمِ وَالجَوْرِ عَلَیْکُمْ أهْلَ البَیْتِ ، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقامِکُمْ وَأزالَتْکُمْ عَنْ مَراتِبِکُمُ الّتِی رَتَّبَکُمُ اللهُ فِیها ، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً قَتَلَتْکُمْ ، وَلَعَنَ اللهُ الْمُمَهِّدِینَ لَهُمْ بِالتَّمْکِینِ مِنْ قِتالِکُمْ ، بَرِئْتُ إلى اللهِ وَإلَیْکُمْ مِنْهُمْ وَمِنْ أشْیاعِهِمْ وَأتْباعِهِمْ وَأوْلِیائِهِمْ.

یَا أبَا عَبْدِ اللهِ ، إنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ إلى یَوْمِ القِیامَةِ ، وَلَعَنَ اللهُ آل زِیَاد وَآلَ مَرْوانَ ، وَلَعَنَ اللهُ بَنِی اُمَیَّةَ قاطِبَةً ، وَلَعَنَ اللهُ ابْنَ مَرْجانَةَ ، وَلَعَنَ اللهُ عُمَرَ بْنَ سَعْد ، وَلَعَنَ اللهُ شِمْراً ، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً أسْرَجَتْ وَألْجَمَتْ  وَتَنَقَّبَتْ لِقِتالِکَ ، بِأبِی أنْتَ وَاُمِّی لَقَدْ عَظُمَ مُصابِی بِکَ ، فَأسْالُ اللهَ الّذِی أکْرَمَ مَقامَکَ ، وَأکْرَمَنِی بِکَ ، أنْ یَرْزُقَنی طَلَبَ ثارِکَ مَعَ إمام مَنْصُور مِنْ أهْلِ بَیْتِ مُحَمَّد صَلّى الله عَلَیْهِ وَآلِهِ.

اللهمّ اجْعَلْنی عِنْدَکَ وَجِیهاً بِالحُسَیْنِ عَلَیهِ السَّلام فِی الدُّنْیا وَالآخِرَة .

یَا أبَا عَبْدِ اللهِ ، إنِّی أتَقَرَّبُ إلى الله  وَإلَى رَسُولِهِ ، وَإلى أمِیرِ المُؤْمِنینَ ، وَإلَى فاطِمَةَ ، وإلى الحَسَنِ وَإلَیْکَ بِمُوالاتِکَ ، وَبِالْبَرَاءَةِ مِمَّنْ قَاتَلَکَ وَنَصبَ لَکَ الحَربَ ، وبالْبَرَاءةِ مِمَّنْ أسَّسَ أساسَ الظُّلْمِ وَالجَوْرِ عَلَیْکُمْ ، وَعلى أشیاعِکُم وَأبْرَأُ إلى اللهِ وَإلى رَسُولِهِ وَبِالبراءِةِ مِمَّنْ أسَّسَ أساسَ ذلِکَ ، وَبَنى عَلَیْهِ بُنْیانَهُ ، وَجَرَى فی ظُلْمِهِ وَجَوْرِهِ عَلَیْکُمْ وَعَلَى أشْیاعِکُمْ ، بَرِئْتُ إلى اللهِ وَإلَیْکُمْ مِنْهُمْ ، وَأتَقَرَّبُّ إلى اللهِ  ثُمَّ إلَیْکُمْ بِمُوالاتِکُم وَمُوالاةِ وَلِیِّکُمْ ، وَبِالْبَرَاءَةِ مِنْ أعْدائِکُمْ ،وَالنَّاصِبِینَ لَکُم الحَرْبَ ، وَبِالبَرَاءَةِ مِنْ أشْیاعِهِمْ وَأتْباعِهِمْ ،  إنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ ، وَوَلِیٌّ لِمَنْ والاکُمْ ، وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداکُمْ ، فَأسْألُ اللهَ الّذِی أکْرَمَنی بِمَعْرِفَتِکُمْ ، وَمَعْرِفَةِ أوْلِیائِکُمْ ، وَرَزَقَنی البَراءَةَ مِنْ أعْدائِکُمْ ، أنْ یَجْعَلَنی مَعَکُمْ فی الدُّنْیا وَالآخِرَةِ ، وَأنْ یُثَبِّتَ لی عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْق فی الدُّنْیا وَالآخِرَةِ ، وَأسْألُهُ أنْ یُبَلِّغَنِی الْمقامَ الْمَحْمُودَ لَکُمْ عِنْدَ اللهِ ، وَأنْ یَرْزُقَنِی طَلَبَ ثَارِی کم مَعَ إمَام هْدِیٍّ ظَاهِر نَاطِق بالحقِّ مِنْکُمْ ، وَأسْألُ اللهَ بِحَقِّکُمْ وَبِالشَّأنِ الَّذِی لَکُمْ عِنْدَهُ أنْ یُعْطِیَنِی بِمُصابِی بِکُمْ أفْضَلَ ما یُعْطِی مصاباً بِمُصِیبَتِهِ ،  مُصِیبَة مَا أعْظَمَها وَأعْظَمَ رَزِیّتهَا فِی الإسلام وَفِی جَمِیعِ أهلِ السَّموَاتِ وَالارْضِ.

اللهُمَّ اجْعَلْنی فی مَقامِی هذا مِمَّن تَنالُهُ مِنْکَ صَلَواتٌ وَرَحْمَةٌ وَمَغْفِرَةٌ.

اللهُمَّ اجْعَلْ مَحْیایَ مَحْیا مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، وَمَماتی مَماتَ مُحَمَّد وَآل مُحَمَّد.

اللهُمَّ إنَّ هَذا یَوْمٌ تَبَرَّکَتْ بِهِ بَنُو اُمَیَّةَ وَابْنُ آکِلَةِ الاکْبادِ ، اللعِینُ بْنُ اللعِینِ عَلَى لِسانِکَ وَلِسانِ نَبِیِّکَ صَلّى الله عَلَیْهِ وَآلِهِ فی کُلِّ مَوْطِن وَمَوْقِف وَقَفَ فِیهِ نَبیُّکَ ـ صَلّى الله عَلَیْهِ وَآلِهِ ـ.

اللهُمَّ الْعَنْ أبَا سُفْیانَ وَمُعَاوِیَةَ وَیَزیدَ بْنَ مُعَاوِیَةَ وآلَ مَرْوَانَ عَلَیْهِمْ مِنْکَ اللعْنَةُ أبَدَ الآبِدِینَ ، وَهذا یَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِیَاد وَآلُ مَرْوانَ  بِقَتْلِهِمُ الحُسَیْنَ  صلوات الله علیه ، اللهُمَّ فَضاعِفْ عَلَیْهِمُ اللعْنَ  منک وَالعَذابَ الألیم.

اللهُمَّ إنِّی أتَقَرَّبُّ إلَیْکَ فی هذَا الیَوْمِ ، وَفِی مَوْقِفِی هَذا ، وَأیَّامِ حَیَاتِی بِالبَرَاءَةِ مِنْهُمْ ، وَاللعْنَةِ عَلَیْهِمْ ، وَبِالْمُوالاةِ لِنَبِیِّکَ وَآلِ نَبِیِّکَ عَلَیِه وعَلَیْهِمُ السَّلام.

ثمّ یقول : اللهُمَّ الْعَنْ أوّلَ ظالِم ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، وَآخِرَ تَابِع لَهُ عَلَى ذلِکَ ، اللهُمَّ الْعَنِ العِصابَةَ الَّتِی جاهَدَتِ الْحُسَیْنَ  وَشایَعَتْ وَبایَعَتْ وَتابَعَتْ عَلَى قَتْلِهِ. اللهُمَّ الْعَنْهم جَمیعاً ( یقول ذلک مائة مرّة ).

ثمّ یقول : السَّلام عَلَیْکَ یَا أبا عَبْدِ اللهِ وَعلَى الأرواحِ الّتی حَلّتْ بِفِنائِکَ ، عَلَیْکَ مِنِّی سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِیتُ وَبَقِیَ اللیْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ

آخِرَ العَهْدِ مِنِّی لِزِیَارَتِکُمْ ،  السَّلام عَلَى الحُسَیْن ، وَعَلَى عَلیِّ بْنِ الحُسَیْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَیْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَینِ .

ثمّ یقول : اللهمَّ خُصَّ أنْتَ أوّلَ ظالم بِاللّعْنِ مِنِّی ، وَابْدَأْ بِهِ أوّلاً ، ثُمَّ الثَّانِی ، وَالثَّالِثَ وَالرَّابِع ، اللهُمَّ الْعَنْ یزِیَدَ خامِساً ، وَالْعَنْ عُبَیْدَ اللهِ بْنَ زِیَاد وَابْنَ مَرْجانَةَ وَعُمَرَ بْنَ سَعْد وَشِمْراً وَآلَ أبی سُفْیانَ وَآلَ زِیَاد وآلَ مَرْوانَ إلَى یَوْمِ القِیامَةِ.

ثم تسجد وتقول : اللهمَّ لَکَ الحَمْدُ حَمْدَ الشَّاکِرینَ لَکَ عَلَى مُصابِهِمْ ، الحَمْدُ للهِ عَلَى عَظِیمِ رَزِیّتی.

اللهُمَّ ارْزُقْنی شَفاعَةَ الحُسَیْن یَوْمَ الوُرُودِ ، وَثَبِّتْ لی قَدَمَ صِدْق عِنْدَکَ مَعَ الحُسَیْنِ وَأصْحابِ الحُسَیْن الّذِینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْن عَلَیْهِ السَّلام.

میلاد امام رضا (علیه السلام) مبارک باد

ابوالحسن علی بن موسی ع ملقب به ?رضا? امام هشتم از ائمه اثنی عشر ع و دهمین معصومین از چهارده معصوم ع. سال تولد آن حضرت را 148 و 153 ق و ماه تولد ایشان را بنا بر روایت ذوالقعده گفته اند .
کنیه آن حضرت ابوالحسن و چون حضرت امیر (ع) نیز مکنی به ابوالحسن بوده است حضرت رضا (ع) را ابوالحسن ثانی گفته اند. مشهورترین لقب ایشان ?رضا? بوده که بنابر روایتی در عیون اخبار الرضا (1/13) علت ملقب بودن آن حضرت به ?رضا? این بوده است که ...... هم دشمنان مخالف و هم دوستان موافق به (ولایت عهد او) رضایت دادند و چنین چیزی برای هیچیک از پدران او دست نداده بود، از این رو در میان ایشان تنها او به ?رضا? نامیده شد. مادر آن حضرت (ام ولد) به اغلب احتمالات از مردم شمال آفریقا یا مغرب مراکش بوده است.

ملاحظات سیاسی در انتخاب لقب ایشان:
به روایت طبری (وقایع سال 201) مأمون آن حضرت را ?الرضی من آل محمد? نامید و شیخ صدوق هم بنابر روایتی دیگر در ?عیون اخبار الرضا (2/14)? چنین گقته است. باید متذکر شد که اعیان و مبلغان بنی عباس در اواخر عهد بنی امیه مردم را دعوت می کردند که به ?رضا از آل محمد? بیعت کنند ، یعنی بی آنکه از کسی نام ببرند می گفتند: چون خلافت بنی امیه درست نیست باید به کسی از خاندان محمد (ص) که مورد رضایت همه باشد بیعت کنند. چون مأمون خود از بنی عباس بود (بنی عباس با حکومت آل علی مخالف بودند) و حضرت علی بن موسی بن جعفر را به ولایتعهدی برگزید. همه از مخالف و موافق به او راضی شدند و مصداق ?رضا من آل محمد? در حق آن حضرت صادق آمد و به آن لقب مرسوم و مشهور شد.

شخصیت علمی و اخلاقی آن بزرگوار:
شخصیت ملکوتی و مقام شامخ و زهد اخلاق حضرت رضا (ع) و اعتقاد شیعیان به او سبب شد که نه تنها در مدینه بلکه در سراسر دنیای اسلام به عنوان بزرگترین و محبوبترین فرد خاندان رسول اکرم (ص) مورد قبول عامه باشد و مسلمانان او را بزرگترین پیشوای دین شناسند و نامش را با صلوات و تقدیس ببرند. بیست و چند سال نداشت که در مسجد رسول الله (ص) به فتوی می نشست. علمش بسیار و رفتارش پیامبر گونه و حلم و رافت و احسانش شامل خاص و عام می گردید. کسی را با عمل و سخن خود نمی آزرد، تا حرف مخاطب تمام نمی شد سخنش را قطع نمی کرد. هیچ حاجتمندی را مأیوس باز نمی گرداند. در حضور مهمان به پشتی تکیه نمی داد و پای خود را دراز نمی کرد. هرگز به غلامان و خدمه دشنام نداد و با آنان می نشست و غذا می خورد. شبها کم می خوابید و قرآن بسیار می خواند. شبهای تاریک در مدینه می گشت و مستمندان را کمک می کرد. نظافت را در هر حال رعایت می کرد و عطر بسیار بکار می برد. عادتاً جامه ارزان و خشن می پوشید ولی در مجالس و برای ملاقاتها و پذیرائیها لباس فاخر در بر می کرد. غذا را اندک می خورد و سفره اش رنگین نبود. در هر فرصتی مردم مسلمان را به وظایف خود آگاه می کرد.....

علل تحمیلی ولایتعهدی به امام رضا (ع):
الف) پس از قتل امین ، برادر مأمون، اوضاع عراق و شام سخت آشفته بود و در میان بنی عباس فرد برجسته ای که مورد قبول و رضایت همگان باشد وجود نداشت در یمن و کوفه و بصره و بغداد و ایران عامه مردم از زمان منصور به بعد آن انتظاری را که از خلافت بنی عباس داشتند در نیافتند زیرا مردم تشنه عدل و داد و اسلام واقعی بودند از این رو چشمها و دلها نگران و منتظر خاندان علی (ع) بودند و امیدها و آرزوهای خود را به افراد برجسته و متقی این خاندان بسته بودند. فضل و مأمون ........ با مشاهده اوضاع نابسامان شهرهای مهم و شورش مردم (مانند قیام ابوالسرایا در کوفه و علوی دیگر در یمن) به این نکته پی برده بودند و می خواستند با انتخاب فرد برجسته و ممتازی از خاندان علی به ولیعهدی رضایت مردم را به خود جلب کنند و پایه های خلافت مأمون را مستحکم سازند به همین جهت مأمون در سال 200 ق بنا به گفته طبری رجا بن ابی الضحاک و فرناس خادم (در بعضی از روایات شیعی یا سر خادم) را به مدینه فرستاد تا علی بن موسی بن جعفر (ع) و محمد بن جعفر (عموی حضرت رضا ع) را به خراسان ببرند.
ب) در روایات شیعه آمده است که مأمون به حضرت رضا (ع) نوشت تا از راه بصره و اهواز و فارس به خراسان بروند نه از راه کوفه و قم و دلیل این امر را کثرت شیعیان در کوفه و قم ذکر کرده اند زیرا مأمون می ترسید که شیعیان کوفه و قم به دور آن حضرت جمع شوند. این مؤید آن است که عامل فراخواندن حضرت رضا (ع) به خراسان عاملی سیاسی بوده است و مأمون می ترسیده است که کثرت شیعیان در کوفه و قم سبب شود که آن حضرت را به خلافت بردارند و رشته کار بکلی از دست مأمون خارج گردد.

حدیث سلسله الذهب:
مشهور است که به هنگام ورود حضرت رضا (ع) به نیشاپور طالبان علم و محدثان دور محفه (بارگیر بی قبه، از ادوات سفر برای بار نهادن در آن / فرهنگ دهخدا) آن حضرت که بر استری نهاده بود جمع شدند. و از ایشان خواستند که حدیثی بر آنها املا فرماید. حضرت حدیثی بطور مسلسل از آباء طاهرین خود رسول الله (ص) و جبرئیل از قول خداوند روایت کرد که ? کلمه لا اله الا الله حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی? یعنی کلمه توحید با لا اله الا الله حصار و با روی مستحکم من است و هر که بدرون حصار من رفت از عذاب من در امان مانده. این حدیث به جهت مسلسل بودن آن از ائمه اطهار (ع) تا حضرت رسول (ص) به سلسله الذهب معروف شده است. و درباره اینکه چرا آن حضرت این حدیث را املا فرمود باید گفت که آن نوعی دعوت به وحدت کلمه و اتفاق بوده است زیرا اساس و مدخل آن این کلمه است که معتقدان به خود را از هرگونه تشویش و عذابی در امان می دارد و مسلمانان باید با توجه به آن در درون حصار و باروی اسلام از اختلاف کلمه بپرهیزند و مدافع آن حصن در برابر تهاجم خارجی باشند و از دشمنی و مخالفت بر سر مسائل فرعی دوری گزینند.
شرایط پذیرش ولایت عهدی از سوی امام رضا (ع) و مذاکرات بعمل آمده:
..... امام رضا (ع) پس از نیشاپور به طوس و از آنجا به سرخس و سپس به مرو که اقامتگاه مأمون بود رفت. به روایت عیون اخبار الرضا (2/149) مأمون نخست به آن حضرت پیشنهاد کرد که خود خلافت را قبول کند و چون آن حضرت امتناع کرد و در این باب مخاطبات زیاد میان ایشان رد و بدل گردید سرانجام پس از دو ماه اصرار و امتناع ناچار و لایتعهدی را پذیرفت به این شرط که از امر ونهی و حکم و قضا دور باشد و چیزی را تغییر ندهد، علت مقاومت امام این بود که اوضاع را پیش بینی می کرد و بر او مسلم بود رجال دولت که عادت به لا ابالی گری و درازدستی عهد هارون الرشید کرده اند زیر بار حق نخواهند رفت و او قادر به انجام قوانین الهی نخواهد بود. مأمون پس از آن که آن حضرت ولایتعهدی را پذیرفت امر کرد تا لباس سیاه که شعار عباسیان بود ترک شود و در باریان و فرماندهان و سپاهیان و بنی هاشم همه لباس سبز که شعار علویان بود بپوشند. خود نیز جامه سبز پوشید و نام امام را زینت بخش درهم و دینار نمود و مقرر داشت که در همه بلاداسلام بر منابر خطبه به نام امام خوانده شود و این به روایت طبری روز سه شنبه دوم رمضان سال 201 ق بود .

یا امام رضا

Moloudi

ولایت عشق

Velayat-e Eshq

امام رضا

Emam Reza

رهنمودهاى اخلاقى ـ تربیتى امام رضا (علیه السلام)

رهنمودهاى اخلاقى ـ تربیتى امام رضا (علیه السلام)

ملاک محبوبیّت نزد امامان (ع)
هـمـه شـیـعـیـان و پـیـروان مـکتب اهل بیت (ع ) دوست دارند بدانند موقعیّت و منزلت معنوى آنان نزد پیشوایشان حجة بن الحسن (عج ) چگونه است ؟ آیا آن حضرت از ایشان خشنود است یا ناراضى ؟ راه تـشـخـیـص ایـن مـساءله چیست و با چه معیارى مى توانند به این حقیقت دست یابند؟ در روایات اسـلامـى از جمله سخنان حضرت رضا(ع ) معیار تشخیص این موضوع بیان شده است . به این دو نمونه توجه کنید:
1 ـ یـکـى از یـاران امـام رضا(ع ) به نام (حسن بن جهم ) ضمن سؤ الاتى که از آن حضرت داشت پرسید: جانم به فدایت ! بسیار مایلم بدانم موقعیت و منزلتم نزد تو چگونه است ؟
حـضـرت فـرمـود: (اُنـْظُرْ کَیْفَ اَنَا عِنْدَکَ) (به نفست مراجعه کن و) ببین من نزد تو چه موقعیّت و منزلتى دارم ..(68)
2 ـ و نیز او گوید:
به امام رضا(ع ) عرض کردم : مرا از دعا فراموش نکنید. فرمود: آیا مى پندارى تو را فراموش کنم ؟
مـن در انـدیـشـه فـرو رفـتم و با خود گفتم : او براى پیروانش دعا مى کند. من هم جزو شیعیانش هستم . (از این جهت در پاسخ ) گفتم : نه . شما مرا فراموش ‍ نمى کنید.
فرمود: از کجا این را دانستى ؟
گـفـتم : من از شیعیان شما هستم . شما هم که براى آنها دعا مى کنید (در نتیجه براى من هم دعا مى کنید).
حضرت فرمود: آیا جز این ، چیز دیگرى مى دانى ؟ گفتم : نه . فرمود:
(اِذا اءَرَدْتَ اَنْ تَعْلَمَ مالَکَ عِنْدى ، فَانْظُرْ اِلى مالى عِنْدَکَ)
وقتى خواستى بدانى نزد من چه جایگاه و موقعیّتى دارى ، (بر نفست رجوع کن و) بنگر: من نزد تو چه جایگاه و منزلتى دارم ..(69)
ملاحظه : معیارى که امام (ع ) در این دو روایت ارائه داده است یک معیار اساسى و همگانى است و هر کس در هر جا و در هر شرایطى مى تواند خود را بدان محک بزند. میزان محبوبیّت و مقبولیّت او نزد امام زمانش که هر هفته دو بار ـ روزهاى دوشنبه و پنج شنبه ـ اعمالش به محضر آن گرامى عرضه مى شود، به میزان ارج و منزلتى است که حجة بن الحسن (عج ) نزد او دارد.
اگـر شـیـعـه اى در این دوران (غیبت کبرى ) به وظایف شرعى خود ـ که زمینه ساز ظهور حضرت مـهـدى (عـج ) اسـت ـ عـمـل کـنـد و مـنتظر فرج آن حضرت باشد و براى ظهورش دعا کند و رابطه ولایـى خود را با آن گرامى حفظ نماید، بطور قطع امام عصر(عج ) نیز به یاد او خواهد بود و او را مشمول عنایات و دعاهاى خویش قرار خواهد داد.

چه کسى مؤمن واقعى است ؟
(دلهاث )، خادم امام رضا(ع ) مى گوید: از حضرت رضا(ع ) شنیدم که فرمود:
(لایَکُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً حَتّى یَکُونَ فیهِ ثَلاثُ خِصالٍ: سُنَّةٌ مِنْ رَبِّه ، وَ سُنَّةٌ مِنْ نَبِیِّه ، وَ سُنَّةٌ مِنْ وَلِیِّه . فَاَمَّا السُّنَّةُ مِنْ رَبِّه فَکِتْمانُ سِرِّه ، قالَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ: (عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِه اَحَداً اِلاّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ)..(70)
وَ اَمَّا السُّنَّةُ مـِنْ نـَبـِیِّه فـَمـُداراةُ النـّاسِ، فـَاِنَّ اللّهَ عـَزَّوَجـَلَّ اَمـَرَ نـَبِیَّهُ بِمُداراةِ النّاسِ فَقالَ: (خُذِالْعَفْوَ وَ اءْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ)..(71)
وَ اَمَّا السُّنَّةُ مِنْ وَلِیِّه فَالصَّبْرُ فِى الْبَاءْساءِ وَالضَّرّاءِ)..(72)
مؤ من ، مؤ من (واقعى ) نخواهد بود مگر آنکه داراى سه خصلت باشد: سنّتى از پروردگارش و سنّتى از پیامبرش و سنّتى از (امام و) ولیّش داشته باشد.
سـنـّت پـروردگـارش عبارت است از رازدارى . خداوند مى فرماید: (داناى غیب اوست و هیچ کس را بر غیبش آگاه نمى سازد مگر رسولانى که آنان را برگزیده است ).
سـنّت پیامبرش مدارا کردن با مردم است . خداوند پیامبرش را به مدارا کردن با مردم دستور داده و فرموده است : (با آنها مدارا کن و عذرشان را بپذیر و به نیکیها دعوت نما).
و سنّت ولیّش ، صبر و پایدارى به هنگام گرفتاریها و خسارتها است .

نقش امام در نگهبانى از دین
فـضـل بـن شـاذان نـیـشابورى یکى از علل نیاز مردم به (اولى الامر) و لزوم پیروى و اطاعت از آنان را از زبان امام رضا(ع ) چنین نقل مى کند:
اگر خداوند براى مسلمانان ، پیشوا و سرپرستى امین و نگهبانى امانتدارِ ودیعه الهى مقرّر نمى کـرد، بنیاد ملّت از هم فرومى ریخت ، دین از میان مى رفت ، سنن و احکام الهى دگرگون مى شد، بـدعـتـگـذاران مطالبى بر آن مى افزودند و افراد بى ایمان چیزهایى از آن مى کاستند، و (با ایـن تـحـریـفـات ) دیـن واقـعى را بر مسلمانان مشتبه مى ساختند؛ چه آنکه (بیشتر) مردم (از نظر عقل و فکر) ناقص ، و فاقد کمالند و به کمک (علمى و تربیتى ) نیاز دارند.
علاوه بر این ، مردم ، گرفتار اختلاف هوا و پراکندگى تمایلاتند. بنابراین ، چنانچه خداوند بـراى دیـنـى کـه رسـول اکـرم (ص ) آورده اسـت ، سرپرست و نگهبانى تعیین نکرده بود، مردم فـاسد مى شدند، شرایع و سنن تغییر مى کرد و احکام و ایمان دگرگون مى گشت و در نهایت ، منجر به فساد و تباهى همه مردم مى شد..(73)
مـلاحـظـه : در ایـن بـیـان نـورانـى ، پـیشواى هشتم (ع )، نقش امام در نگهبانى و دفاع از مبانى و فرهنگ سعادت بخش اسلام و مصون داشتن آن از دستبرد بدعتگذاران و تحریفگران منافق و ملحد، بـه عنوان نقش انحصارى تبیین شده است . زیرا انجام این رسالت بزرگ ، تنها از عهده حاکمان الهى و برگزیدگان حضرت بارى ساخته است و زمامداران بشرى در قلمرو فرمانروایى خود، عهده دار چنین مسؤ ولیتى نیستند و اصولاً صلاحیت ایفاى آن را ندارند.
ایـن مـسـؤ ولیت خدایى در دوران غیبت کبرى بر دوش فقیهان و عالمان دین شناس و در راءس آنان مـقام ولایت فقیه و ولىّ امر مسلمانان که امروز در وجود مبارک حضرت آیة اللّه العظمى خامنه اى ـ دام ظلّه ـ تجلّى پیدا کرده ، نهاده شده است .

خواستار کدامیک هستند؟
احـمـد بن عمر و حسین بن یزید مى گویند: بر حضرت رضا(ع ) وارد شدیم و عرض کردیم : ما در زنـدگـى از گـشـایـش و رفـاه بـرخـوردار بـودیم ؛ ولى اوضاع دگرگون شد (و تهیدست شدیم ). اکنون از خدا بخواه وضع سابق را بر ما برگرداند.
امام (ع ) به آنان فرمود:
شما چه مى خواهید؟ آیا مى خواهید شاهانه زندگى کنید؟ آیا مسرور مى شوید اگر مانند (طاهر) و (هرثمه ).(74) باشید ولى (از نظر اعتقادى و فکرى بر ولایت ما نباشید و) بر خلاف آنـچـه کـه هـم اکنون هستید باشید. گفتند: نه به خدا سوگند، اگر همه دنیا را با طلاها و نقره هایش به ما بدهند که عقیده مان را رها کنیم ، این کار را نخواهیم کرد.
فرمود: خداوند مى فرماید: (اِعْمَلُوا آلَ داوُودَ شُکْراً وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِىَ الشَّکُورُ)..(75) اى آل داوود! شکر (این همه نعمت را) بجا آورید، ولى تعداد کمى از بندگان من شکر گزارند.
نسبت به خدا حسن ظن داشته باشید که هر کس به خدا حسن ظن داشته باشد خداوند نیز مطابق ظنّ او رفتار مى کند.
هـر کـس بـه روزىِ انـدک قـناعت کند خداوند نیز عمل اندک او را مى پذیرد و هر کس به اندکى از حلال خشنود باشد زندگى آسان و سبکبالى را خواهد گذراند، و خانواده اش در آسایش زندگى مـى کـنـنـد، و خـداوند او رابه درد و درمان دنیا بینا خواهد کرد و او را از این جهان ، سالم بیرون برده و در (دارالسّلام ) جاى خواهد داد..(76)

خطر ریاست طلبى
معمرّ بن خلاّد در محضر حضرت رضا(ع ) از مردى یاد کرد و (در نکوهش او) گفت : او مردى ریاست طلب است . امام رضا(ع ) فرمود:
(مـا ذِئْبـانِ ضـارِیـانِ فـى غـَنـَمِ قـَوْمٍ قـَدْ تـَفـَرَّقَ رِعـاؤُهـا بـِاءَضـَرَّ فـى دیـنِ الْمـُسـْلِمِ مـِنـَ الرِّئاسَةِ)..(77)
زیان و خسارت حمله دو گرگ درنده به گله گوسفندِ بدون چوپان کمتر از زیان ریاست طلبى در دین فرد مسلمان است .
مـلاحـظـه : پیشواى هشتم (ع ) براى نشان دادن اهمیّت خطر حبّ ریاست ، ضمن تاءیید موضع معمّر بن خلاّ د، با تمثیلى بسیار گویا خطر ریاست طلبى در عقیده یک مسلمان را گوشزد کرد.

اهمیّت تفکّر
معمر بن خلاّ د مى گوید: از امام رضا(ع ) شنیدم که فرمود:
(لَیـْسَ الْعـِبـادَةُ کـَثـْرَةُ الصَّلاةِ وَ الصَّوْمِ، اِنَّمـَا الْعـِبـادَةُ التَّفـَکُّرُ فـى اَمـْرِ اللّهـِ عَزَّوَجَلَّ)..(78)
عـبـادت (مـنـحـصـر در) فـزونـى نـمـاز و روزه نـیـسـت ؛ بـلکـه عـبـادت (کامل ) اندیشه در امر خداوند بزرگ است .
مـلاحظه : عموم مردم ، ملاک و معیار عمده شان براى قضاوت مقام عبادى کسى ، نماز و روزه اوست ؛ چـرا کـه ایـن دو عـبادت به عنوان سمبل عبادات ، از نمود و برجستگى خاصى برخوردارند. ولى حـضـرت رضـا(ع ) در ایـن بیان گهربار، ملاک مهمّ دیگرى را ارائه داده است ؛ ملاکى که روح و جـوهـره هـمـه عبادات به شمار مى آید و تحقق آن در وجود کسى موجب افزایش کیفى و کمّى سایر عـبـادات مى شود. این ملاک مهمّ عبارت است از (اندیشه و تفکّر). تفاوت مهمّ این عبادت با بسیارى از عبادتهاى دیگر در این است که (تفکّر) با دل انسان سرو کار دارد ولى عبادات دیگر معمولاً با اعـضـا و جـوارح انـسـان سـرو کـار دارند؛ ازاین رو، نسبت به آنها جنبه زیربنایى دارد. بر این اسـاس عـلاوه بـر ایـن کـه خـدو بـه طـور مـسـتـقـل ، عـبـادت ، بـلکـه مـرحـله کـامـل عـبادت است ، موتور محرک سایر عبادات نیز هست و در کمیّت و کیفیّت همه آنها نقش دارد. با تـوجـه بـه ایـن دو جـهت مى توان به نقش تعیین کننده و جایگاه برتر (اندیشه ) در مقایسه با سایر عبادات حتى (نماز) پى برد.


ترسیم وضعیّت زندگى شیعیان در دولت حضرت مهدى (عج)
مـعـمـر بـن خـلاّ د مـى گـوید: در محضر امام رضا(ع ) از حضرت قائم (عج ) گفتگو شد. حضرت فرمود:
(اَنـْتـُمُ الْیـَوْمَ اَرْخـى بـالاً مـِنـْکـُمْ یـَوْمَئِذٍ. قالُوا: وَ کَیْفَ؟ قالَ: لَوْ خَرَجَ قائِمُنا(ع ) لَمْ یَکُنْ اِلا الْعـَلَقُ وَ الْعـَرَقُ وَ النَّوْمُ عـَلَى السُّرُوجِ وَ مـا لِبـاسُ الْقـائِمِ اِلا الْغـَلیـظُ وَ مـا طـَعـامـُهُ اِلا الْجَشِبُ)..(79)
شما امروز بیشتر از دوران ظهور حضرت مهدى (عج ) در راحتى و گشایش هستید. گفتند: چگونه ؛ فـرمـود: زمـانى که قائم ما ظهور کرد (براى شیعیان ) جز زحمت و مشقت و خوابیدن بر روى زین اسـبـان (بـه هـنـگام جهاد در راه خدا) نخواهد بود. لباس قائم (عج ) درشت و خشن و غذایش خشک و ساده خواهد بود.
مـلاحـظـه : رهـبـران دیـنـى و پـیـروان آنـان در زمـان حـاکـمـیـّت دولت حـقـّه اسـلامى محرومیّتها و مـحـدودیـتـهـایـى دارنـد کـه در دوران بـرکنارى از حکومت ندارند. با ظهور حضرت مهدى (عج ) و تـشکیل حکومت عدل جهانى به حاکمیت و رهبرى آن بزرگوار، شیعیان و یاران آن حضرت نه تنها از نـظـر زنـدگى شخصى به مال و منالى دست نخواهند یافت بلکه براى تحقق آرمانهاى بلند آخرین حاکم اسلامى ، شب و روز تلاش خواهند کرد؛ چندان که حتى فرصت کافى براى استراحت و خـوابـیدن نمى یابند و خواب آنان در میدانهاى جنگ ، بر روى زین اسبها صورت مى گیرد. از نظر زندگى نیز به پیروى از پیشوایشان به لباسى خشن و غذایى ساده بسنده مى کنند.


--------------------------------------
پی نوشتها:
67 - مسند الامام الرضا (ع ) ، ج 1 ، ص 6 .
68 - عیون اخبار الرضا(ع ) ، ج 2 ، ص 54 .
69 - کافى ، ج 2 ، ص 652 .
70 - جنّ ( 72 ) ، آیات 26 و 27 .
71 - اعراف ( 7 ) ، آیه 199 .
72 - کافى ، ج 2 ، ص 243 .
73 - عیون اخبار الرضا (ع ) ، ج 2 ، ص 108 .
74 - طاهر بن حسین معروف به ذوالیمینین ، والى خراسان و از استوارکنندگان حکومت ماءمون و از فـرمـانـدهـان ارشـد و سـرداران سـپـاه او بـود ، هـرثـمة بن اعین نیز از چهره هاى سرشناس حـکـومـتـى و از سرداران سپاه ماءمون به شمار مى رفت و در جریان درگیرى بین امین و ماءمون ، نقش مهمى در پیروزى ماءمون و تثبیت حکومت او داشت . 75 - سباء ( 24 ) ، آیه 13 .
76 - تحف العقول ، ص 330 .
77 - کافى ، ج 2 ، ص 297 .
78 - کافى ، ج 2 ، ص 55 .
79 - غیبت ، نعمانى ، ص 285 .