-
زیارت عاشورا
جمعه 21 بهمنماه سال 1384 11:02
السَّلام عَلَیْکَ یَا أبَا عَبْدِ الل هِ ، السَّلام عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ ، السَّلام عَلَیْکَ یَا ابْنَ أمِیرِ المُؤْمِنینَ ، وَابْنَ سَیِّدِ الوَصِیِّینَ ، السَّلام عَلَیْکَ یَا ابْنَ فاطِمَةَ الزّهراءِ سَیِّدَةِ نِساءِ العالَمِینَ ، السَّلام عَلَیْکَ یَا ثَارَ اللهِ وابْنَ ثارِهِ وَالْوِتْرَ المَوْتُورَ ،...
-
دیگه عادت کردم...
شنبه 15 بهمنماه سال 1384 19:37
به خش خش برگای زرد زیر پاشنه هایی با ارتفاع 10 سانت به التماسای گاه و بیگاه دخترک فال فروش روی پل هوایی مکانیزه به هر هر و کر کر های ابلهانه پسرایی که گوشه کافی شاپ رو واسه نجواهای عاشقانه با gf شون انتخاب می کنن.... به مبلهایی که تبدیل نمیشن به پشتی که بالعکس... به بلوغ فکری که همه رو تو خودش خفه کرده از بالاترین...
-
ندبه های دلتنگی
پنجشنبه 13 بهمنماه سال 1384 12:04
سلام بر آل یاسین! سلام بر تو که ندیده تو را عاشق شدیم. مهدیا! ما شهادت می دهیم که عصیان ما غیبت تو را طولانی ساخت و معترفیم به اینکه جهالت ما بر قلب پرعطوفت تو زخمها زده است. ما شهادت می دهیم که کتاب تو را نخوانده بستیم و بعضا تو را نشناخته معرفی کردیم. ما شهادت می دهیم که پیروانی ناسپاس بودیم و دشمنانت را بر تو جری...
-
یا حسین
چهارشنبه 12 بهمنماه سال 1384 12:25
میگویند شیشه ها احساس ندارند اما وقتی روی شیشه بخار گرفته نوشتم حسین جان دوستت دارم ............آرام گریست...........
-
عشق محال
سهشنبه 11 بهمنماه سال 1384 15:33
یکی بود یکی نبود ، زیر گنبد کبود یکی مثل من عاشق یکی مثل تو بود یکی بود یکی نبود ، زیر گنبد کبود یکی مثل من عاشق یکی مثل تو بود اومد که فریاد بزنه اما دیگه نایی نداشت.... خواست بمونه پیشش ولی... تو قلب اون جایی نداشت ! آی دختره ! آی بیوفا !!! آی تو که تنهام میذاری... تو قاب عکست جای من عکس کیو می خوای بذاری ؟!! برو...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 بهمنماه سال 1384 11:06
اگه دلم خیلی تنگ میشه برات منو ببخش اگه نگام گم میشه تو شهر چشمات منو ببخش منو ببخش اگه شبا ستاره ها رو میشمرم اگه همش پیش همه بهت میگم دوست دارم منو ببخش اگه برات سبد سبد گل می چینم منو ببخش اگه شبا فقط تو رو خواب می بینم منو ببخش اگه تو رو می سپرمت دست خدا اگه پیش غریبه ها به تو میگم شما منو ببخش اگه پیش چشمای تو...
-
کارگر ساده
شنبه 8 بهمنماه سال 1384 21:32
وقتی این جمله رو در محل کارم دیدم متعجب شدم به یک کارگر کاملا ساده! نیازمندیم! پرسیدند : یعنی چی؟ این کجاش تعجب داره!؟ این جمله رو دائم این ور و اون ور میبینیم! باید توضیح بدهم که علائم دستوری مثل ! ؟ : معنی دارد ٬ حتی گاه معنی جمله را تغییر میدهد. بهتره واضح تر بنویسند: به یک کارگر ساده ! خیلی ساده! اصلا هالو!! په...
-
عقاب
جمعه 7 بهمنماه سال 1384 12:47
مردی تخم عقابی پیدا کرد و آن را در لانه مرغی گذاشت . عقاب با بقیه جوجه ها از تخم بیرون آمد و با آن ها بزرگ شد . در تمام زندگیش ، او همان کارهایی را انجام داد که مرغ ها می کردند ؛ برای پیدا کردن کرم ها و حشرات زمین را می کند و قدقد می کرد و گاهی با دست و پا زدن بسیار ، کمی در هوا پرواز می کرد . سال ها گذشت و عقاب خیلی...
-
خط فاصله (-)
پنجشنبه 6 بهمنماه سال 1384 12:30
نام دیگر خط " فاصله " ٬ خط " تیره " است و چه با مسماست. علامت تاسف نداریم به ناچار از علامت تعجب استفاده میکنم. !!!!!!! فاصله ، آنچنان هم که می گویند دور نیست گاهی چنان به من نزدیکی و گاهی چنان دور که محو بودنم در تو عجیب نیست از دلم تا دلت راهی نیست تو مرا بخواه تا بدانی فاصله ها بی معنی است ..
-
صدایت می زنم... بشنوصدایم
چهارشنبه 5 بهمنماه سال 1384 12:41
زلال ترین سلام ها نثار خالقم بار خدایا من انسانم به آنگونه ای که تو آفریدی . نمی توانم مثل فرشتگانت پاک و آسمانی باشم . گاهی فریب می خورم و گاهی فریب میدهم . گاهی ناشکر می شوم و گاهی خودخواهی وجودم را فرا می گیرد . اما همیشه همیشه همیشه پشیمان می شوم و به سوی تو باز می گردم چون آغوش تو همیشه باز است .پروردگارا می دانم...
-
تو هم بخون...
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1384 13:43
این ضجه مخاطب می خواد..هر چی این چرخو می چرخم..باز سر می رسه و سوزنش گیر می کنه..فقط این بند و بساط بزرگتر می شه..و گردش ستایشگرایانه دیرتر به سر می رسه..دیرتر و سنگین تر..و نه عمیق تر..که این قوطی پر شده..و فقط لغزش روی لبه های نا صاف نا منظم می مونه..آدم تو خواستناش خودشو وسط می ذاره..می شوره و به حراج می ذاره..و از...
-
فقط یک دقیقه!
شنبه 1 بهمنماه سال 1384 14:57
فقط یک دقیقه! هر روز صبح یک دقیقه وقت برای خودتان کنار بگذارید ، بنشینید و فکر کنید. یک دقیقه وقت بگذارید و کار کوچکی برای ارج نهادن به خود انجام دهید. یک دقیقه وقت بگذارید و بر آن شوید که امروز را از افسوس های گذشته و دلواپسی های آینده پاک کنید. یک دقیقه وقت بگذارید و فکر کنید یک مورد نگران کننده تا چه اندازه ارزش...
-
منو ببحش
جمعه 30 دیماه سال 1384 12:17
اگه دلم خیلی تنگ میشه برات منو ببخش اگه نگام گم میشه تو شهر چشمات منو ببخش منو ببخش اگه شبا ستاره ها رو میشمرم اگه همش پیش همه بهت میگم دوست دارم منو ببخش اگه برات سبد سبد گل می چینم منو ببخش اگه شبا فقط تو رو خواب می بینم منو ببخش اگه تو رو می سپرمت دست خدا اگه پیش غریبه ها به تو میگم شما منو ببخش اگه پیش چشمای تو...
-
جور دیگر دیدن
چهارشنبه 28 دیماه سال 1384 08:31
-
به یاد پدر شیمیایی ...
سهشنبه 27 دیماه سال 1384 16:37
اتل متل راحله/ اخموی بی حوصله / مامان چرا گفت بگیر / از پدرت فاصله / دلش هزار تا راه رفت بابا خسته کاره ؟ مامان چرا اینو گفت ؟ / بابا دوستش نداره ؟ / باید اینو بپرسه / اگه خسته کاره / پس چرا بعضی وقتا / تا نیمه شب بیداره ؟/ نشونه ی بیداریش / سرفه های بلنده / شش ماه پیش تا حالا / بغض می کنه ، می خنده/ شاید اونو نمی...
-
سکوت
دوشنبه 26 دیماه سال 1384 13:18
مرداب به جایی نمی رود و دریا در خودش غرق نمیشود اما سکوت تنها دریایست که میتوان در آن غرق شد . بازو به دور گردنم از مهر حلقه کن . بر آسمان بپاش شراب نگاه بگذار از دریچه چشم تو بنگرم لبخند زیبای ماه را ..!
-
دو کلمه حرف حساب
دوشنبه 26 دیماه سال 1384 08:39
امروز هم احساس تنهایی میکنم . تنهای تنها در سرزمین نا آشنا میان حقایقی که از آن گریزانم . در این هنگام به دنبال کسی می گردم تا حرف دلم را گوش کند اما وقتی که از همه کس و همه چیز نا امید می شوم به خلوت ترین مکان پناه می برم و به دور از چشم دیگران اشک میریزم اشک هایی که بیان کننده دردهای درونی ام هستند سپس از خداوند طلب...
-
غم نان
یکشنبه 25 دیماه سال 1384 09:06
غم نان در زمستان نیاز دختر دستفروش به تن پنجره ها می کوبد. آه اما مردم شیشه هاشان بالاست. ... دختر از پشت چراغ از غم نان به کنار اتوبان آمده است ، او گرسنه است هنوز ، شیشه ها پایین و بوقها در هیجان. دختر دستفروش تن فروش است امروز ... سالها می گذرد ، دختری فرسوده روی یک نیمکت چوبی سرد کنج تاریک پلی می میرد ... مردمان...
-
ساعت ؛ چشمات ...
جمعه 23 دیماه سال 1384 11:40
ساعت ، دیوار ، چشمات ، قلبم ، نمیای ، نمیای ، نمیای آلبوم ، گریه ، نامه ، عاشق ، نمی خوای ، نمیای ، نمیای من ده ، تو صد ، برگرد ، برگرد من ده ، تو صد ، برگرد ، برگرد ساعت ، دیوار ، چشمات ، قلبم ، آلبوم ، گریه ، نامه ، عاشق ، نمی خوای ، نمیای ، نمیای آینه ، گلدون ، شونه ، خونه ، عزیزم ، عزیزم ، عزیزم من ده ، تو صد ،...
-
دلم گرفته برایت
پنجشنبه 22 دیماه سال 1384 08:45
نه از قبیله ابرم، نه از تبار کویرم که بی بهانه بگریم، و بی ترانه بمیرم ستاره ای به درخشندگی ماه که دیری است به دست توده ای از ابرهای تیره اسیرم فرو نمی کشد این آب ، آتش عطشم را خوشا که باز بیفتد به چشمه سار مسیرم دلم گرفته برایت ولی اجازه ندارم که از نسیم و پرنده، سراغی از تو بگیرم براستی که برادر، منی که مردم این شهر...
-
ساده بگیم... ساده نباشیم !!!
دوشنبه 19 دیماه سال 1384 19:04
پیچیدگی چیز عجیبی نیست ٬ لازم هم نیست پیچیدگیهامون رو به رخ هم بکشیم تا خودمون رو ثابت کنیم. فقط کافیه ساده باشیم ٬ واقعی باشیم ٬ مثل یه کودک .. با همهی بودنمون بخندیم ٬ بخواهیم ٬ گریه کنیم ٬ غمگین شیم ٬ دوست داشته باشیم. .. باید بتونیم ساده فکر کنیم ٬ باید بتونم ساده حرف بزنیم ٬ باید بتونم ساده عاشق بشیم ٬ باید...
-
منتظر هیچی نیستم..
یکشنبه 18 دیماه سال 1384 20:00
روزهایی که می گذرن...همینطور بیهوده می گذرن...دنبال هم قطار می شن تا هفته ها ٬ ماه ها و سالها را بسازن..بعضی روزها قطار می ایسته تا نفسی تازه کنه و بعد دوباره پوچ تر و سریع تر توی ابدیت ریل های موازی و غیر موازی و متقاطع و غیر مقاطع گم می شه...آخرش می رسه به اونجایی که همه ی قطارهای سرگردون آخرش اونجا می رن...خدمت...
-
بی مقدمه
شنبه 17 دیماه سال 1384 21:25
یک کلام... حراج کردم... یک کوله بار اندیشه... یک بغل یکدندگی... شرمی ناز...و یک دل دماغ سوخته !!! یا زهزا... تمام هویتم رو فراموش کردم... می خوام تولد دوباره ام رو در ن... ....ناتمام
-
باز هم انتظار...
چهارشنبه 14 دیماه سال 1384 19:16
زندگی کوتاه است وانرژی محدود، بسیار محدود . وبا این انرژی محدود ، ما باید نامحدود را بیابیم، با این زندگی کوتاه ما با ید ابدیت را بیابیم . چه وظیفه خطیری ! چه چالش بزرگی! پس بیا و به خاطر مصائب بی اهمیت نگرانی به خود راه نده...
-
حرف حساب
سهشنبه 13 دیماه سال 1384 21:32
بی مقدمه... امروز با آقا مجید حرف زدم... و بدون هیچ ملاحظه ای گفت : نه !!! البته من خودم این موضوع رو فهمیدم... یعنی حدس زدم... حالا نمی دونم باید چیکار کنم... - توکل ؟!!! - باز هم ملاحظه ؟!!! - گذشت ... و یا برخورد ؟!!! ولی به هر حال فرصت اندکی برای تصمیم گیری هست... کمتر از ۴ روز ... منتظر نتیجه باشید... عکس العمل...
-
برخیز و ثابت کن ...
دوشنبه 12 دیماه سال 1384 21:02
ابری نیست چشمها می بارند خاکی نیست دردها می کارند رودی نیست عشقها میمیرند تو ؛ برخیز و ثابت کن که تو زنده ای... من زنده ام... ما زنده ایم.. ای همه تو... برخیز سید ما ... قیام کن... ای نگاهم روبرویت !!!
-
دیوانه ...
دوشنبه 12 دیماه سال 1384 08:37
نابینایی در دره خاموشی نشسته ، نسیم بهاری را تنفس میکند نسیم یکباره بوی نخستین بنفشه را که شکفته است به مشام او میرساند . برای چیدن آن گل بر میخیزد و تا شب آنرا می جوید و احساس نمی کند که با این رفتار دیوانه وار خود مدتی است آنرا در زیر یای خود له کرده است !!!
-
نمیشود ...
یکشنبه 11 دیماه سال 1384 08:55
تو ماه را بیشتر از همه ما دوست می داشتی و حالا ماه هر شب تو را به یاد من می آورد می خواهم فراموشت کنم اما این ماه با هیچ دستمالی از پنجره ها پاک نمی شود
-
مظلوم کرگدن...
پنجشنبه 8 دیماه سال 1384 19:16
کرگدنها دشمن ندارند؛ دوست هم ندارند تنها سفر میکنند و اگر سر حوصله باشند اجازه میدهند که پرندگان کوچک رویشانه شان بنشینند و شکارهای کوچک خودشان را بیابند، اما کرگدنها نه شکار میکنند و نه شکار میشوند. خوراکشان علفهای خودرو است و سیب ترش ....کرگدنها رو به انقراضاند و جز سوسکها و یکی دو...
-
ابر بهار
پنجشنبه 8 دیماه سال 1384 09:47
چشم خشکیده به ناودون کوچه حسادت می کنه ما به بغض سمج گفته بودیم ابر بهاریم... نگذار که همه چی رو برات گریه کنم آخه نمی تونم